همه به خاطر داریم چند سال و اندی پیش بلایی که بر سرِ جهان نازل و وحشتی که از آن نصیب بشر شد، دستکمی از هراسی که طاعون در اروپای قرون وسطا ایجاد کرد نداشت. این بیماری سایه مرگ را بر تمامی سیاره گستراند بطوریکه کشورها، حکومتها، ملتها اعم از غنی و فقیر، پیشرفته و در حالتوسعه، بسیج شدند تا بر آن چیره گشته و شرّ آن را از سر دنیا کم کنند. البته این بلا در زمانی نازل شد که علم پزشکی و پیشرفت آن قابل مقایسه با زمان طاعون و سِل و دیگر بیماریهای کشنده در زمانی که دامنگیر جهان شدند، نبود. تلفات فاجعهبار و تکاندهنده بود، ولی تلاشی همگانی بر جهان غالب بود که هر چه زودتر و پرشتابتر این اهریمن نامرئی را مغلوب کنند و سلامت را به جامعههایشان بازگردانند. مُسری بودن این بیماری از هر چیزی خطرناکتر بود، ولی شگفتا که تلفات سنگینِ سرزمین ما بیشتر بدین جهت بود که شتابی در مهار این مصیبت وجود نداشت و در زمانی که همه ملتها درصدد تهیه واکسنهای مؤثر بودند، برخی سوداگران دارو خشنود بودند که خرید واکسن از کشورهای بیگانه ممنوع شده و مرگِ هرروزه هموطنان ما سیل پول و دلار را به جیبهایشان سرازیر مینمود. البته تعدادی از هواداران این سفیران مرگ نیز خود طعمه این بیماری شدند، اما شوربختانه این مرزوبوم چهرههای شاخص و ارجمندی که افتخار فرهنگ ما بودند را نیز از دست داد و فریاد بسیاری برای دستیابی به واکسنهای استاندارد به جایی نرسید، زیرا تیر ممنوعیت ورود واکسنهای باکیفیت، از کمان رها شده و کسی جلودارِ آن نبود. اعلام کردند که خود میتوانند واکسن «بهتری» تولید کنند، که البته قابل اعتنا نبود؛ چگونه در عرض چند روز و هفته میشد چنین واکسنی را تولید کرد، در حالی که کورونا به سرعت توفان پیشروی میکرد. یکی از «سرداران» اعلام نمود راه کشف حضور ویروس را یافته است که بیشتر به لطیفهای مضحک شبیه بود. هر گلایهای نیز از سوی مردم، آنان را به بلایی بدتر از کورونا دچارمیکرد.
البته «خود غلط بود آنچه میپنداشتیم»، زیرا پیش از آن دچار کوروناهای بدتری شده بودیم که به همان اندازه مُسری بودند؛ ولی چون به آرامی و در طول چندین دهه رخ داده بود، درد آن را حس نکرده بودیم. نشانههای کورونا، اگرچه وحشتِ روانی را در میان مردم موجب شده بود، مرضی فیزیکی بود که پس از مدتی فرونشست و ضعیف شد.
هدف من از این مقدمه، پرداختن به کورونائی دیگر است که به زبان و فرهنگ ما دارد سرایت میکند. این بحث را مایلم با نقلقولی از راجر اَشَم (Ascham) از متفکران و نویسندگان دوره رنسانس آغاز کنم که اندیشمند و منتقد نامی زمان ما نورتوپ فرای (Northrop Fry) در کتاب خود با عنوان “مسیر ناقدانه” مطرح میکند. نکتهای که اَشَم به درستی مطرح میکند، مرا به خود آورد چون مصداق عینی آن دقیقاً در فرهنگ نوشتاری ما مشهود است. وی میگوید: «نمیدانید چه آسیبی به دانش میزنید وقتی که برای کلمات اهمیتی قائل نیستید بلکه فقط به موضوع توجه دارید و اینگونه بین زبان و قلب، جدایی میاندازید. زیرا اگر به تمام اعصار توجه کنید مطمئناً درخواهید یافت زمانی که کلمات مناسب و خوب مورد غفلت قرار گرفتند . . . آنگاه اَعمال شر آغاز به ظهور نمودند. رفتارهای عجیب، نظمهای نیک را برهم زدند، و عقاید تازه مبارزه با دکترین کهن و حقیقی را … آغاز نمودند.»
عصرِ ما، عصرِ انتقال اطلاعات از طریق امکانات صوتیتصویری و رایانه است که بناست موهبتی در جهت اشاعه علم و فرهنگ و تمدن بشری باشد. ولی شوربختانه در جامعه ما این موهبت نیز دچار بیماری مرگباری چون کورونا شده است که مهار نمودن آن غیرممکن مینماید مگر به واسطه همت، تعصب، دقت و دلسوزی ما برای زبان و فرهنگمان. بدیهی است این فناوری، تاکنون کاملترین و سریعترین راه برای ایجاد ارتباط و ارسال پیام، دریافت اطلاعات بهروز و انجام مبادلات علمی و فرهنگی و حتی بحث و مجادله و ابراز عقیده و همینطور تماشای محصولات تصویری متعدد همراه با زیرنویسهای ترجمهشده بوده است. بااینحال همین رسانهها میتوانند تبدیل به وسیلهای برای شایعهسازی، نشر اطلاعات کِذب، انتقامجوئیهای فردی و سیاسیاجتماعی، و ازهمه بدتر فحاشی شوند. مسلماً این گناه متوجه ماست چون ما مخیّر هستیم از ویژگیهای نخست آنها بهره ببریم، اما متاسفانه آنچه بهوفور دیده میشود مورد دوم است که تأثیری ویرانگر بر گفتار و پندار اجتماعی ما بجای میگذارد.
با توجه به اینکه یکی از مهمترین مواهبِ فضای مجازی، امکان پیغامدهی بصورت سهل و آسان است، هر روزه در معرض هزاران پیام، زیرنویسهای اخبار در شبکههای تلویزیونی داخل و خارج و زیرنویس فیلمها و سریالها هستیم. آنچه اسفبار است بی توجهی کاربران به املای کلمات و اشتباهات فاحش آنهاست. منظور غلطهای تایپی نیست، بلکه اشتباهات املایی است که نمایانگر بیدقتی و گاهاً بیسوادی کاربر است. صرفنظر از عامل این اشتباهات، زنگ خطر در این است که این اغلاط املایی دارند در زبان ما جا میافتند و به تدریج ملکه ذهن کودکان و نوجوانانی میشوند که بیشترین استفاده را از فضای مجازی و اینترنت میکنند.
بدتر از اشتباهات فردی و شخصی، اغلاط فاحشی است که در زیرنویسهای فیلمها و سریالها و حتی زیرنویسهای اخبار در شبکههای تلویزیونی دیده میشود. شاید ماشینی بودن ترجمهها و زیرنویسهای تلویزیونی سبب شود که تمایز میان اصوات مشابه مثل «ت» «س» یا «ز» برای آنها مشکل باشد، ولی این اشتباهات معانی کلمات را عوض میکنند. متأسفانه گاهی نیز اشتباهاتی از سوی افرادی فرهیخته میبینیم که بسیار بعید بنظر میرسد. نگارنده چون در داوری آثار ادبی نیز شرکت دارد، گاه در رمانها و داستانهای کوتاه و حتی اشعار، اغلاطی میبیند که رفتهرفته تثبیت شدهاند. از همه شاخصتر و تکراریتر، تفاوت میان افعال «گذاشتن» و “گزاردن” است که در اکثر زیرنویسها به جای یکدیگر بکار میروند یعنی «بگذار» به جای «بگزار» نوشته میشود، یا «سپاسگذار» به جای «سپاسگزار». از آن جمله است «خاستن» (برخاستن) به جای «خواستن»، «خار» به جای «خوار»؛ “حاظر” یا “حظور”، به جای “حاضر” و “حضور”، “علیرقم” به جای “علیرغم”، “زم” به جای “زعم”، “زنین” یا “ضنین” به جای “ظنین”، “خوان” به جای “خان” و بالعکس؛ “برگذاری” به جای “برگزاری”؛ “خورد” به جای “خُرد”؛ “سلاح” به جای “صلاح” و صدها مورد دیگر که شاهد آنها بودهام و بودهایم.
در مورد شبکههای تلویریونی حتماً مدیریتی وجود دارد که باید به ویراستاری متون بپردازد! و این سبب سرافکندگی است وقتی میبینیم کسانی که در صدا و سیما بناست کیان زبان ملی را به اهتزاز در آورده و برافراشته نگهدارند، بالعکس این اشتباهات را در زبان ما تثبیت میکنند. از سوی دیگر، بسیاری امروز در پی جایگزین کردن کلمات فارسی به جای واژگان بیگانه وعربی هستند، که کاری متین و بجاست. اگر چه برای همگی غیرممکن است همچون استاد محترم دکتر کزّازی کلمات ناب پارسی را به جای واژههای عربی به کار برند (همچون فردوسی بزرگ در شاهنامه)، زیرا بسیاری ازاین کلمات در زبان فارسی جاافتاده و مصطلح شدهاند. حال بنظر میرسد در صداوسیمای ما بالعکس سعی بر آن است که کلمات جدید عربی به کار ببرند. البته با توجه به اشتباهاتی که در بالا ذکر شد، ما همان واژههای تثبیت شده را نیز به غلط به کار میبریم و واقعاً این عادت غلط نویسی بهویژه در شبکههای تلویزیونی و وبگاهها و حتی آگهیهای تجارتی فاجعه بار است.
اما مشکل فقط به نوشتار ختم نمیشود! حتماً بارها شنیدهاید که حتی مُجریان، و از آن مهمتردولتمردان رده بالا، کلمات جمع را دوباره جمع میبندند و این الفاظ اشتباه را تقریباً جاانداختهاند: «مراسمها یا مراسمات» به جای مراسم؛ عملیاتها، به جای عملیات (مگر این که چند عملیات متعدد و متفاوت درنظر باشد)، به کار بردن ضمیر شخصی «او» برای غیر انسان و یا به کار بردن قیدِ «مقداری» به جای تعدادی (مقداری از مردم!) و یا «یک مشکلاتی» به جای مشکلاتی، مشکلات که خود جمع است با واژه «یک» به کار نمیرود. در زمان نسل ما، املاء گفتن معلمان از کلیلهودمنه که مملو از لغات سخت بود، امری عادی بود. در این زمان که دیگر آن خبرها نیست و آموزگاران نیز در درسی مثل انشاء به املای دانشآموزان ایراد نمیگیرند، موارد فوق سخت به فرهنگ نوشتاری ما آسیب وارد میکنند. بارها از این گونه اغلاط در نامههای اداری و رسمی وزارتخانهها نیز مشاهده شده است. ما با تکرار این اشتباهات، زبان زیبای پارسی با قدمتی که حتی در دنیا هم ارج و قیمتی دارد را لوث کرده و از اعتبار میاندازیم.
افزون بر آنچه رفت، مدیریتی مشابه باید بر ترجمه متون فیلمها نظارت داشته باشد. بگذریم که خیلی از عبارات به غلط ترجمه میشوند، ولی یک مثال شگفتانگیز اینست که در فیلمهای خارجی برای نشان دادن شخصیتی سخیف، مثل یک عضو مافیا، در مکالمات آنها تکرار یک واژه را زیاد میشنویم که بیشتر به معنی «لعنتی» است، ولی مترجمین همان واژه را در هر قسمت با زشتترین و نامناسبترین واژههای فارسی جایگزین میکنند که نه همان معنا را میرساند و نه لازم است آن واژه را به آن شکل شنیع ترجمه کنند. عجیب است که چگونه مدیران این رسانهها هیچ نظارتی بر این ترجمهها ندارند. در اثر تکرار، این واژهها در زبان مخاطب نیز جا افتاده و حتی قبحشان نیز از بین میرود. مخاطبان جوان میتوانند کاربرد و تکرار این واژگان مستهجن را با ارجاع به این ترجمهها توجیه کنند و از به کاربردن آنها حتی احساس شرم نیز نکنند. نوجوانان ما مقلدهای خوبی هستند و این گونه تقلید، عفت کلام را ازبین برده و کژزبانی را رواج میدهد.
البته من زبانشناس نیستم و به ساحتِ زبانشناسان وارد نمیشوم، ولی به امید طرح این مشکل و مداوای آن ناچار شدم از حدّ خویش پا فراتر بگذارم. واکسن این کورونا در دست ما مردم است و نیازی به مجوز ورود ندارد؛ تا زبانمان را نیز دچار این کورونا و سرطان نکردهایم، چارهای بیاندیشیم. هنوز زخمهایی که با بیتوجهی و بُخل و دشمنی بر تن فرهنگ ما نشسته است التیام نیافتهاند؛ راضی نشویم این تن نحیف و مظلوم مامِ وطن که امروزه رودها و تالابهایش خشکیده، درختانش سوخته و گردن زده شده و خاک و آب و گاز و نفت و مس و طلایش به بیگانگان فروخته شده، زبانش نیز چون غنایم جنگی به تاراج برود. چندی پیش یکی ازهوادارانِ این تطاول با وقاحت در فضای مجازی اعلام نمود که «اگر بناست ما از این سرزمین برویم، جز زمینی سوخته برایتان باقی نمی گذاریم»، گویی آنان و ما از دو سرزمین متخاصم هستیم. این نکته یادآور تاریخ انگلستان است که در قرن هفدهم سرزمینهای ایرلند و اسکاتلند را به خطه خود افزود و نامش را «بریتانیای کبیر» نهاد. ولی حکومت انگلستان، این مردم جدید که از آنزمان انگلیسی محسوب میشدند را از حداقل حقوق محروم نمود و به تضییع حقوق آنان به عنوان هموطن و شهروند ادامه داد تا جاییکه نفرتی بین دو ملت انگلیس و ایرلند ایجاد نمود که هنوز برطرف نشده است.
اما مشکل اینجاست که در این زمانه، این «نجبا» نیستند که به چپاول پرداختهاند، بلکه در میان مدیران، افرادی بیکفایت هم یافت میشوند که تنها هدفشان داشتن زندگی شخصی پرزرقوبرق، یا بهقول انگلیسیزبانها «لاکچری» است. گویی این طرحی از پیش تعیینشده بود که هرچه جوان هوشمند و مستعد و بعضاً نابغه را وادار به جلای وطن کنند، تا بیمایگی و بیلیاقتی گروهی دیگر به چشم نیاید. پس برای این که این پیشگوئی و دسیسه شوم به حقیقت نپیوندد، هر ایرانی باید در حفظ فرهنگ خود بکوشد نه اینکه فقط به آن افتخار کند! فرهنگ از طریق زبان قابل مبادله است، زبان و ادب و هنر ما هویت ملی ماست که نسل امروز باید آن را پاس بدارد.
جان میلتون شاعر قرن هفدهم انگلستان که همان باورِ اَشَم را تکرار میکند، میگوید: «…اگر کلمات یک [زبان] به خودیِ خود نازیبا و اهانتآمیز باشند و تا حدی نیز با استفاده و بیانِ اشتباه، سخیف و پست شده باشند، چه چیزی را اعلام خواهند نمود؟ … اینکه ساکنان آن کشوراز نژادی تنپرور، تنبل و بیخیال هستند با ذهنهایی که از پیش آمادۀ هر میزان سرسپردگی هستند … از سوی دیگر، هرگز نشنیدهایم که یک امپراتوری، یا ایالت، با ملایمتی که نه از سر عشق و توجه به زبان خود داشته است، رونق و تداوم یافته باشد.»
شایسته است این سؤال را از خود بپرسیم آیا میخواهیم در چشم آیندگان، چنین ملتی به شمار آییم و نابود گردیم و یا چون گذشته، استمرار و تداوم یابیم؟