فصل مشترک مطالعات فرهنگی و رشته ی دانشگاهی مطالعات ترجمه، استفاده ی هر دو حیطه از نشانه شناسی است. در این نوشتار، نشانه شناسی فرهنگی به عنوان ابزاری کارآمد جهت نقد و بررسی کارکردهای ترجمه در فرهنگ مقصد معرفی می شود. به نظر می رسد از میان صاحب نظران مختلفی که در این حوزه سخن رانده اند، استوارت هال با مدل «تولید، توزیع و باز تولید» خود، ابزار مناسبی جهت نقد کارکرد آثار ترجمه شده در فرهنگ مقصد به دست می دهد. با توجه به این که زمانی نشانه ساخته می شود که تکرار و «بازشناخته شود»، می توان گفت تنها زمانی ترجمه ای «پذیرش» می شود که مفاهیم آن در جامعه و فرهنگ مقصد «بازتولید» شود.
مطالعه ی موردی این مقاله آلبوم هدیه ی عشق اثر دیپاک چوپرا و آدام پلک، است؛ ترانه هایی ترجمه شده منتسب به اشعار مولانا که توسط چهره های شاخص و محبوب سینمای آمریکا، مثل مدونا و دمی مور به همراه موسیقی منسوب به «نیو ایج» اجرا می شود. از آنجاییکه متن موردنظر هم در زبان مبدأ و هم در زبان مقصد رابطه ای بینامتنی با متون پیرامون خود برقرار کرده، درک رابطه ی متن مبدأ و مقصد تنها در شبکه ای از روابط بینامتنی و بینافرهنگی قابل توجیه و تفسیر است؛ آنچه بدیهی است زیر سوال رفتن «اصلیت» متن مبدأ است. به زعم نگارنده این آلبوم ابتدا به عنوان کالایی فرهنگی یک بار توسط پدیدآورندگان آن تولید یا به عبارتی «دارای نشانه» شده، سپس این نشانه ها، به همراه دیگر آثار و محصولات تولید شده در موج مولانا دوستی که در دهه های اخیر در آمریکا رایج شده، در فرهنگ مقصد «بازتولید» گشته اند. این بازتولید مطمئناً متأثر از ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه ی آمریکا بوده، ولی به هر حال می تواند دلیلی بر پذیرش و همین طور سرنخی برای مطالعه ی نحوه ی کارکرد این محصول فرهنگی در جامعه ی مقصد باشد.
چرخشی فرهنگی که از 1980 م به بعد در علوم انسانی پدید آمد نمودی مشخص در مطالعات ترجمه داشته است. امروزه لزوم بررسی و مطالعه ی ترجمه از دیدگاه فرهنگ ضرورتی انکارناپذیر است. ترجمه در مواجهه با زبان است و منفک از جامعه عمل نمی کند؛ یعنی در جامعه تولید، توزیع و مصرف می شود. بنابراین می توان گفت هر رویدادی که در ترجمه انفاق می افتد لزوماً مرتبط با جامعه و فرهنگ است. از این رو، ترجمه قابل تفکیک از فرهنگ نیست و فرهنگ های مختلف ویژگی های خاص و چالش برانگیز خود را در تعامل با یکدیگر، که مستلزم سطحی از ترجمه است، بروز می دهند.
مطالعات فرهنگی تا آنجا که مربوط به بررسی تغییرات فرهنگی و نمودهای زبانی آن است، خود ناخودآگاه مربوط به ترجمه است. امروزه فرهنگ ها از طرق مختلف به یکدیگر «ترجمه» می شوند و از این راه، بستری جهت حرکت و تغییر در خود ایجاد می کنند. ترجمه دیگر طبق نظر کتفورد، «جایگزینی عناصر زبان شناختی در زبان مقصد» نیست، بلکه فرایندی است که طی آن، دو یا چند فرهنگ با یکدیگر گفت و گو می کنند. چنین دریافت و بینشی نسبت به ماهیت ترجمه منجر به ایجاد تغییراتی در رشته ی مطالعات ترجمه شد که از آن جمله اند:
الف. حرکت از نظریه های مبتنی بر زبان مبدأ به نظریه های مبتنی بر زبان مقصد؛
ب. لحاظ کردن مؤلفه های فرهنگی در الگوهای آموزش و نقد ترجمه
مورد مطالعه در این نوشتار، آلبومی موسیقی تحت عنوان هدیه ی عشق است که چندی پیش در آمریکا منتشر شد. کلام این آلبوم ترجمه ای است از اشعار کلیات شمس مولانا که به همراه موسیقی «نیوایج» با احساس خواننده می شود. آنچه باعث تمایز این اثر از کارهای مشابه شده است بهره گیری دیپاک چوپرا، خالق اثر، از بازیگران هالیوود چون دمی مور و مارتین شین و خوانندگان محبوبی چون مدونا است که این امر باعث استقبال چشمگیر مخاطبان از اثر شده، به طوری که نام این آلبوم را در فهرست پرفروش ترین ها در سال 1998 قرار داده و انگیزه ای شده تا چوپرا آن را در سال 2001 دوباره منتشر کند. چیزی که جلب توجه می کند سِمت چوپرا به عنوان رئیس «مرکز سلامتی جسم و روان» و دیگر آثار و کتب منتشر شده از اوست که همگی در موضوع ارائه ی راهکارهایی جهت بهتر زیستن و سلامتی است. به نظر می رسد آلبوم هدیه ی عشق او نیز در راستای همین نقش مرشدپیشگی و طبابت اوست. با توجه به این که وی از زبان فارسی اطلاعی نداشته و «ترجمه»ی اشعار را با همکاری فریدون کیا، محقق ایرانی آثار مولانا، انجام داده، در نگاه اول شاید نتوانسته باشد اثری درخور توجه از اشعار مولانا در آلبومش ارائه دهد. با این حال، استقبال گسترده ی مخاطبان از این آلبوم جای بحث و تأمل دارد. هدف این نوشتار مطالعه ی ابزارها و نشانه هایی است که خالق اثر با بهره گیری از آنها، توانسته موفقیت و فروش خود را به نحوی تضمین کند. آنچه در این میان از اهمیت ویژه برخوردار است ساختاری اقتصادی فرهنگی است که منجر به تولید آلبوم به صورتی خاص و پذیرش آن در میان مخاطبان شده است. از میان الگوهای مختلف نقد فرهنگی، الگوی استوارت هال به عنوان چارچوب نظری مناسب، انتخاب شده است. بنابراین در ادامه، این الگو به اختصار معرفی و سپس نحوه ی به کارگیری آن به منظورِ نقد ترجمه تشریح می شود.
الگوی نقد فرهنگی استوارت هال
این الگو در ابتدا برای تحلیل کارکرد تبلیغات تلویزیونی از سوی این صاحب نظر ارائه شد و دارای چهار مرحله یا سطح است: تولید، توزیع، مصرف و بازتولید. در یک طرف این چرخه، منبع یا فرستنده و در طرف دیگر آن، گیرنده قرار دارد. چرخه زمانی شروع می شود که ساختارهای توزیع و انتشار دست به کار می شوند و از طریق شبکه های تولید و روابط سازمان یافته و با توسل به زیرساخت های فنی خود، محصولی فرهنگی تولید می کنند. تولید، مرحله ای است که در آن، پیام به وجود می آید و چون در چارچوبی خاص شکل می گیرد، ناگزیر جدا از جنبه ی گفتمانی آن نیست. این چارچوب متشکل از روال تولید، دانش فنی و نهادینه شده، مهرت های حرفه ای و فرضیات و تعاریف مربوط به شناخت مخاطب است که به کارگیری هم زمان آنها منجر به تولید یک برنامه یا به عبارتی «رمزگذاری یک پیام» می شود.
در مرحله ی بعد، پیام رمزگذاری شده باید شکل و صورتی معنی دار به خود بگیرد. این پیام، که یک بار از طریق روابط سازمانی و حرفه ای تولید شد، باید بار دیگر با قوانین گفتمانی حاکم تطبیق داده شود تا این که به عنوان محصول «شناخته شود». این سطحی است که در آن قوانین صوری زبان و گفتمان غالب است. با توجه به توضیحات یاد شده، این الگو به این صورت متصور است:
عقیده بر این است که نقد ترجمه باید بتواند بار ایدئولوژیکی زبان و مناسبات قدرت را، که در انتخاب ای مترجم و در نتیجه در متن مقصد وجود دارد، نمایان کند (فرحزاد، 1382: 34). وجود سطوح مختلف و لحاظ شدن گفتمان فرهنگی اجتماعی و هم چنین تأکید بر نقش مخاطب به عنوان آخرین و مهم ترین حلقه در فرایند تولید معنا و تکمیل چرخه ی ارتباط، این الگو را تبدیل به الگویی مناسب جهت مطالعه و نقد نحوه ی پذیرش ترجمه درجامعه و فرهنگ مقصد می کند. علاوه بر این، خود الگو نیز ماهیتاً بر ارتباط موجود میان معنا، مصرف و فرایند پذیرش و بومی شدن ترجمه تأکید دارد. تمامی مراحل این چرخه در گفتما های فرهنگ مقصد انجام می پذیرد و از دیدگاه نقد جدید در مطالعات ترجمه نیز دیگر جست و جوی معادل، در معنای کلاسیک، جایی ندارد، زیرا بعضی از نگاه های توصیفی از ابتدا بی آن که به نوع رابطه بین متون مبدأ و مقصد بپردازند، تنها به نقش متن در فرهنگ و جامعه ی مقصد توجه می کنند (فرحزاد، 1387). در مرحله ی تولید، پیامی تأثیرگذار است که در گفتمانی معنادار همانندسازی و به صورتی معنادار رمزگذاری شود.
آنچه از این مهم درباره ی ترجمه برداشت می شود این است که جهت بومی سازی، متن ترجمه شده باید درون مرزهای گفتمانی فرهنگ مقصد تعریف شود تا برای مخاطبان «معنادار» باشد. برای نیل به این مقصود، از گفتمانی از پیش موجود استفاده می شود. در آلبوم مورد بحث، چوپرا استفاده ای بجا و هوشمندانه از گفتمان های موجود می کند تا در میان مخاطبان پذیرفته شود. در این زمینه به این وارد می توان اشاره کرد:
– استفاده از گفتمان رومی یا تب مولانا؛
– استفاده از شخصیت های شناخته شده در زمینه ی مطالعات مولاناشناسی، مثل کُلمن بارکس؛
– استفاده از گفتمان سلامت و بهداشت روح و متعاقب آن معرفی مولانا به صورتی خاص؛
– استفاده از ژانر «نیو ایج» برای موسیقی آلبوم.
به عبارتی دیگر، بومی شدن ترجمه یعنی معنی دار شدن این «تازه وارد» از طریق داخل کردن آن به گفتمان های موجود. فرایند توزیع نیز در قالب گفتمان های موجود انجام می پذیرد، بدین ترتیب که محصول پس از تولید، بار دیگر باید به فعلیت های اجتماعی «ترجمه» شود تا این چرخه کامل شود و مؤثر افتد. این از آن روست که تا «معنی» موجود نباشد، «مصرف» ی هم در کار نخواهد بود. اگر معنا در عمل بیان نشود، بی تأثیر خواهد بود.